عشق و دوستی | |||||||||||||
مرکز آموزشی نرم افزار ها به زبان پارسی
v امروز : 28 بازدید v دیروز : 19 بازدید v کل بازدیدها : 118140 بازدید
پیامکهای توپ توپ البوم عکس داستان های کوتاه آموزش عکس های مهناز افشار مصاحبه بابهترین بازیگران ایرانی حوادث اسفند 1387 فروردین 1388 تادوست داشتن است چراعشق؟؟ حتما ببینید جدول لیگ برتر تا هفته هشتم اخبار پرسپولیس در آستانه دربی گلزنان لیگ تاهفته هشتم شهریور 1387 دنیای عکس دختر!!!بیاتوکیف میکنی شب اول عروسی خودارضایی در جوانان تجربه های نامزدی 10کلمه جدید برای جذب زنان آموزش روابط زناشویی زن چیست؟/ خصوصیات پسرها از14سالگی تا 28سالگی درباره دلنوازان شباهت دختر وپسرهای ایرونی(جالب) دردستشویی با موبایل حرف نزن... عکس از پارتیهای دخترانه کدچت برای وبلاگ
|
چند روز پیش تولدم بود . ?? ساله شدم . بی مناسبت ندیدم این داستان خیلی کوتاه رو براتون بذارم . قدر مادرتون رو بیشتر بدونید .
تولد ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی! فقط خواستم بگویم تولدت مبارک...! پسر از این که دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت، ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . !
شعر زیر هم از حمید روزیطلب هست . تقدیم به شما : یک قلب خسته از ضربان ایستاده است
من مردهام ، نشان که زمان ایستاده است و قلب من که از ضربان ایستاده است مانیتور کنار جسد را نگاه کن یک خط سبز از نوسان ایستاده است چون لختهیی حقیر نشان غمی بزرگ در پیچ و تاب یک شریان ایستاده است من روی تخت نیست ، من اینجاست زیر سقف چیزی شبیه روح و روان ایستاده است شاید هنوز من بشود زندهگی کنم روحم هنوز دلنگران ایستاده است اورژانس کو؟ اتاق عمل کو؟ پزشک کو؟ لعنت به بخت من که زبان ایستاده است اصلا نیامدند ببینند مردهام شوک الکتریکیشان ایستاده است فریاد میزنم و به جایی نمیرسد فریادهام توی دهان ایستاده است اشک کسی به خاطر من در نیامده جز این سِرُم که چکهکنان ایستاده است شاید برای زل زدنام گریه میکند چون چشمهام در هیجان ایستاده است ای وای دیر شد بدنام سرد روی تخت تا سردخانه یک دو خزان ایستاده است آقای روح! رسمی شد دادگاهتان حالا نکیر و منکرتان ایستاده است آقای روح! وقت خداحافظی رسید دست جسد به جای تکان ایستاده است
مرگام به رنگ دفتر شعرم غریب بود راوی قلم به دست زمان ایستاده است: یک روز زاده شد و حدودی غزل سرود یادش همیشه در دلمان ایستاده است یک اتفاق ساده و معمولیست این یک قلب خسته از ضربان ایستاده است
نظر دادن شما = زودتر آپ کردن من . خود دانید !!! نویسنده : وحید ثابت پور
لیست کل یادداشت های این وبلاگ مادر |
شناسنامه v پارسی بلاگv پست الکترونیک v RSS v Atom v
نویسندگان وبلاگ : نویدمحمدی[46] باعرض سلام خدمت شما کاربر عزیزبنده وحیدثابت پوروبه همراه دوست عزیزم نویدمحمدی برای بوجودآوردن فضایی دل نشین وادبی وسخنان تاثیرگذاری از بزرگان علم روانشناسی تصمیم به راه اندازی این وبلاگ گرفتیم وامیدواریم مطالبمون باعث آزرده خاطری کسی نشه شما هم میتونید بانظرات خودتون ما رو در این امرهمراهی کنید. تلفن:09394928137
| |||||||||||
template designed by Rofouzeh |