خانواده سبز: در مورد زندگیتان بگویید، اینکه در چه سالی و در کجا به دنیا آمدید و این کهچند فرزند هستید؟
حیایی: در سال 1349، در تهران بهدنیاآمدم. از سال 70 کار هنری را شروع کردم، 2 تابرادر هستیم، همسرم هم نامش «نیلوفرخوشخلق» است.
خانواده سبز: شما از برادرتان بزرگترید؟
حیایی: بله، من پسر بزرگ خانواده سبز هستم.
خانواده سبز: سال 83 برایتان چطورگذشت؟
حیایی: شروع سال 83 کمی سخت بود وپستی و بلندیهای زیادی با خود به همراهداشت، به هر حال به خیر گذشت.
خانواده سبز: از آخرین فیلمهایتان راضیهستید؟
حیایی: بله صد در صد.
خانواده سبز: از کدام یک از فیلمهایتانبیشتر خوشتان آمده است؟
حیایی: فیلم «ستارهها» که تصویر برداری آنتازه به اتمام رسیده است، چرا که تفاوتهایزیادی با دیگر کارهایم دارد، داستان این فیلم دررابطه با پشت صحنه سینما است.
گرچه مسائل حاشیهای سینما را هم بررسیمیکند و بیشتر مشکلات سینما و بازیگرانپیشکسوت را مطرح مینماید. خودم در این فیلمسه نقش متفاوت دارم، در اپیزود اول که کوتاهاست، نقش مدیر مسئول یک نشریه را دارم و دراپیزود دوم نقش مدیر تدارکات سینما را بازیمیکنم و در اپیزود سوم مسئول هنروران سینماهستم که هر کدام از این نقشها، داستان مربوط بهخود را دارند و خیلی متفاوت از یکدیگر هستند.
خانواده سبز: پس سال جدید را با «ستارهها»آغاز کردید
حیایی: بله، ستارهها به کارگردانی «فریدونجیرانی» که تصویر برداری آن پیش از عید آغاز وچندی پیش به پایان رسید.
خانواده سبز: در یک سال اخیر از فیلمهایی کهبازی کردید، کدام یک بیشتر به دلتان نشست؟
حیایی: در یک سال اخیر در بیشتر فیلمهاییکهبازی کردم، آنها را دوست داشتم، از کارآکواریوم گرفته که خیلی کار جذابی بود و برایمن تجربه جدیدی، همچنین پس از فیلمآکواریوم در فیلم فراری ایفای نقش کردم. کهیک فیلم اجتماعی و در عین حال یک طنز نیز بودو مضمون خیلی جذابی داشت. در این فیلم باحسام نوابصفوی و الناز شاکردوست بازی کردم،در یکسال اخیر سعی کردم در کارهای مختلفیایفای نقش کنم و تمامی نقشها را تجربه نمایم.
در تمامی فیلمها با انرژی زیادی حاضر شدم وسعی کردم در نقشهایی بازی کنم، که مردم آنرا دوست دارند; نقشهایی که با آن به راحتیارتباط برقرار میکنم، همچنین یکی دو فیلم همبرای کودکان و نوجوانان بازی کردم.
خانواده سبز: در چه فیلمهایی برای کودکانظاهر شدید؟
حیایی: «روز تولد» و «شارلاتان» دو تا کارکاملا متفاوت بودند، که صرفا برای کودکان بازیکردم، به نسبت اینکه برای آنان جذابیتی داشتهباشد، البته فکر کنم کودکان بیشتر از قشرهای دیگراین فیلم را دوست دارند، گرچه قشرهای زیادیاز این فیلم دیدن به عمل آوردند.
خانواده سبز: و دیگر کدام یک از فیلمهایتانبرای شما جذاب بود.
حیایی: «زن زیادی» که در حال حاضر اکرانمیشود، را خیلی دوست دارم، کار خوب وحرفهای است، «مهمان مامان» را خیلی دوستداشتم، مخصوصا تجربهای که با «داریوشمهرجویی» در این کار داشتم، وی به من خیلیکمک کرد، کار کردن با مهرجویی بسیار راحتاست، وی اعتبار خاصی در کارگردانی دارد.«کما» هم کار زیبایی بود، یک تجربه جدید که بهتجربههایم اضافه شد.
خانواده سبز: در سال اخیر بدون اغراقپرکارترین بازیگر سینما چه در نقشهای طنز و چهدر نقشهای جدی بودید، شاید علتش این باشدکه شما تجربه بازی در تئاتر را هم دارید، به نظرشما همین طور است؟
حیایی: بله در دوران سربازی در تئاتر بازیمیکردم، که میشد گفت تجربیات خوبی را بهدست آوردم.
خانواده سبز: در یکی دو سال اخیر بیشترنقشهای طنز را داشتید، درست مانند «کما»، چرااین همه فیلمهای طنز بازی میکنید؟
حیایی: «کما» یک داستان جدی داشت، امامن از کارگردان فیلم «آرش معیریان» موافقتگرفتم که کمی طنز هم چاشنی آن کنم، او همموافقت کرد و نتیجه را هم که دیدید. در کما سعیکردم از همین افرادی که در جامعه باهاشونبرخورد دارم، از طرز لباس پوشیدنشان و از طرزحرف زدنشان و... الهام بگیرم، ما که کارمان وشغلمان این است، باید این الگوبرداریها را ازافراد جامعه کنیم و در ذهنمان داشته باشیم، تابعدا در هر جایی که امکانش فراهم شد، اجراکنیم، البته ناگفته نماند که آرش هم با این طنزآشنایی داشت.
«عروس خوشقدم» کاری است که حالتفانتزی دارد، البته در این فیلم من بعد از گریم تازهنقشم را پیدا کردم، حتی در تمرینها هم نقشم راپس از گریم پیدا میکردم، نقشی که با آن در طنزمشهور شدم. البته فکر کنم آغاز کار طنز من با«عروس خوش قدم» آغاز شد.
خانواده سبز: آیا «ستارهها» هم فیلمیطنزگونه است.
حیایی: بله، آن قسمتی که مدیر تدارکاتهستم، در آن نقش یک شمالی را بازی میکنم.
خانواده سبز: دو بازیگر در حال حاضر هستندکه تمام نقشهایی را که کارگردانان به آنانمیدهند، به صورت حرفهای بازی میکنند، یکیشما و دیگری پرویز پرستویی، هر دو نفرتان کاملادر آن نقش بهخوبی بازی میکنید.
آیا شما تابهحال به همکاری با پرویز پرستوییفکر کردهاید یا این که همکاری با ایشانداشتهاید؟ و به طور کلی نظرتان را دربارهپرستویی بگویید.
حیایی: در سال 73 در سریال «آپارتمان» باهم آشنا شدیم، البته پس از آن فرصتی پیش نیامدکه با هم بازی کنیم; اما دوست دارم که هر چهزودتر با ایشان هم بازی شوم، امیدوارم فرصتیپیش بیاید تا در کنار ایشان یک اثر خوب ارائهدهیم. احساس من نسبت به پرستویی این است کهانرژیهایمان به هم نزدیک است، میدانم کهاگر این اثر را بازی کنیم، یک کار پر سروصداخواهد شد، که البته باید تهیه کنندگان وکارگردانان پیشنهادی دهند، تا ما در کنار هم درفیلمی بازی کنیم.
خانواده سبز: آیا خودت هم فیلمنامهمینویسی؟
حیایی: نه، من نمینویسم، ولی خط داستان وطرح فیلمنامه را میتوانم بدهم.
خانواده سبز: راستی حکایت این گروههنرمندان چیست؟
حیایی: گروه هنرمندان هنوز تشکیل نشده،اینها شایعاتی هستند، که توسط یک سری از افرادبهوجود میآیند، علی معلم در جشن دنیایتصویر از من و حسام نوابصفوی دعوت کرد تاشرکت کنیم، من هم گفتم اگر بتوانیم کاری تنظیمکنیم در خدمتتان هستیم، این شد که چند روزقبل از جشن آهنگ تنظیم کردیم و آن را اجرانمودیم. نشریات نوشتند که ما کنسرت برگزارکردیم، این حرفها چیه؟(میخندد)
خانواده سبز: چند وقت است که موسیقی کارمیکنید؟
حیایی: 8 یا 9 سال است که گیتار کار میکنم وهم میخوانم، البته به صورت حرفهای حدود 3یا 4 سال است که این کار را دنبال میکنم و قبل ازآن تحت آموزش بودم.
خانواده سبز: قصد ندارید، کاری را روانه بازارکنید؟
حیایی: خیر، تنها در فیلم «بوی بهشت» نقشیک خواننده را بازی میکردم که آن هم بالاجبارخواندم، بیشتر دوست دارم بنوازم.
خانواده سبز: نظرتان در مورد بازی درسریالهای تلویزیونی چیست؟
حیایی: مدتی است که در تلویزیون بازینمیکنم، راستش در تلویزیون کم پیش میآید کهسریالهای تاریخی مانند امام علی، سربداران وهزار دستان برای من نقشی پیش بیاید. معمولاسریالهای تلویزیونی در حال حاضر ساده هستندو به آن شکل باید و شاید حرفهای مجموعهایساخته نمیشود، احساسم این است که درتلویزیون انرژیام از دست میرود.
خانواده سبز: اگر بازی در یک سریال تاریخیبه شما پیشنهاد شود، موافقت میکنید؟
حیایی: اگر عوامل حرفهای و فیلمنامه همقوی باشد، صددرصد موافقت میکنم.
خانواده سبز: از چه زمانی رو به هنرپیشگیآوردید و در این زمینه فعالیت خود را آغازکردید؟
حیایی: تئاتر را از دوران کودکی دوستداشتم و در دوران تحصیل هم آن را ادامهمیدادم. در تمامی برنامهها و مراسم، برنامههایمختلفی اجرا میکردم، که البته شکوفایی کارم درزمان خدمت بود، زمانی که در عقیدتی سیاسینیروی هوایی خدمت میکردم و آن جا یک تیمتئاتر تشکیل داده بودیم، یادش بخیر. در نهایتکاری را با «ثریا قاسمی» انجام دادم، که در کنارآنها بودن باعث شد، حرفهایتر عمل کنم; ایشانمرا کشف کردند و به اصغر هاشمی معرفی و بهشکل حرفهای وارد این حرفه شدم.
خانواده سبز: کمی از کارهای تلویزیونی تانبرایمان بگویید؟
حیایی: در تلویزیون در سریالهای مهرخوبان، همسایهها، روزگار جوانی بازی کردم، امادر حال حاضر برایم دیگر فرصتی برای بازی درتلویزیون نمانده است.
خانواده سبز: در مسیر هنر به کجا میخواهیبروی، تا همین حد راضی نیستی و دوست داریپیشرفت کنی.
حیایی: هنر مانند کشتی است، که سوار شدیم وهمچنان در اقیانوس بیکلان در حال رفتن هستیم،بهتر بگویم، روی کشتی هنر نشستیم و میرویم.خانواده سبز: بجز کار در سینما کار دیگری همانجام میدهید؟
حیایی: بله، موسیقی.
خانواده سبز: کار آزاد انجام نمیدهید.
حیایی: نه، ابدا...
خانواده سبز: چه پیامی برای خوانندگان مادارید؟
حیایی: برایشان در هر موقعیتی که هستند،آرزوی موفقیت میکنم.
خانواده سبز: و نظرتان درباره خانواده سبزچیست؟
حیایی: مجله بسیار خوب و متنوعی است و بارعلمی زیادی دارد. مادرم از خوانندگان همیشگیخانواده سبز است و سالهاست که این نشریه راتهیه میکند، گاهی اوقات هم من برایش مجله راتهیه میکنم.
خانواده سبز: و انتقاد شما نسبت به مجله.
حیایی: عکسهای روی جلد زیاد حرفهاینیست، البته از نگاه عکاسی میگویم; کمیکلیشهای شده، گرچه گاهی اوقات هم خوباست.
خانواده سبز: خوانندگان مجله و ما دوستداریم که کار بعدی شما چیست؟
حیایی: معلوم نیست.
خانواده سبز: با تشکر از این که وقت خود را دراختیار ما گذاشتید، میدانستیم که شما اهل گفتگونیستید و این برای ما و خوانندگانمان باعثافتخار بود، که با شما گفتگویی هرچند کوتاه داشتهباشیم.
حیایی: من هم از شما سپاسگزارم.
مصاحبه با هدیه تهرانی
میدانم که اصلا اهل مصاحبه نیست، شاید دو سال یکبار با یک مجله تخصصی سینمایی مصاحبه کند، آن
هماز آن مصاحبههای تخصصی و پرنکته. دست کم ماهی دوبار با او صحبت میکنم اما چون اولینبار است کهبا او تماس گرفتم گفت: «اهل مصاحبه نیست» دیگر برای مصاحبه و چاپ گفتگو از او وارد صحبت نمیشوم.بسیار مهربان و فروتن است و اگر در زمان تماسهایم خبر تازهای باشد به طور کامل در اختیارم میگذارد.تلفنش هیچگاه روی منشی نیست، هر لحظه که بخواهی میتوانی شمارهاش را بگیری و سوالاتت رابپرسی، برعکس خیلیها که «غوره نشده مویز میشوند» اصلا اهل کلاس گذاشتن نیست، اما جاذبههایخاص خودش را دارد با منطقی که در خیلیها پیدا نمیشود. چند روزی بود که قصد داشتم با او تماسبگیرم و یکبار دیگر با آنکه امیدی نمیرفت که بپذیرد او را دعوت به یک گفتگوی متفاوت بکنم.
ششم خرداد ماه با او تماس گرفتم، چندبار پیغام این بود که مشترک مورد نظر در دسترس نیست. به یاد اینسوپراستار برتر زن سینمای ایران پس از انقلاب افتادم که چگونه با فیلم «سلطان» مسعود کیمیایی، چهرهشد و پس از آن در هر فیلمی بازی کرد، فروش آن فیلمهااز قبل تضمین شده بود. او در تمام وادیهایهنر مورد احترام همگان قرار گرفته است، او انسانی خیر است که تا میتواند به مردم کمک میکند و ازغرور بیزار است، اما چه افسوس که جامعه ما طوری است که تا کسی به درجهای از شهرت میرسد انواع واقسام شایعات پشت سر اوست. اما هدیه تهرانی با یک سیاست خاص با تمام آنها مقابله کرد، و چه خوب هممقابله کرد. گر چه میدانم قلبش از این حرف و حدیثها به درد آمده است و در همین حال بودم که صدایتلفن به صدا درآمد و از آن طرف گوشی شنیدم، بله... بله...
_سلام خانم تهرانی، حالتان خوب است؟ چه خبر؟
تهرانی: سلام، ممنونم، شما خوب هستید، خسته نباشید
_متشکرم، هم برای رفع دلتنگی بود که تماس گرفتم هم برای یک خواهش، اول از همه بفرمایید چهخبر؟ کار جدیدی ندارید؟
تهرانی: نخیر، هنوز زندگی میکنیم.
_امیدوارم همیشه با خوشی زندگی کنید. راستی چند تا از نشریهها خبر زده بودند که شما قرار است درفیلم جدید مهران مدیری بازی کنید درست نوشتهاند؟
تهرانی: نخیر، اصلا چنین خبری صحت ندارد، مثل همیشه.
_با آنکه میدانم نظرتان راجع به مصاحبه مثبت نیست، اما بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم جسارتامیخواهم دعوتم را برای گفتگو با خانواده سبز که پرتیراژترین نشریه ایرانی در دنیاست، بپذیرید.
تهرانی: شما که میدانید من مصاحبه نمیکنم
_اجازه بدهید من یک توضیحاتی بدهم، ببینید شما پرطرفدارترین هنرپیشه زن در ایران هستید و بسیارمحبوب، خیلیها دوست دارند درباره شما بیشتر بدانند، اینکه هدیه تهرانی که برای دیدن فیلمهایشمیروند، چهطور آدمی است؟ با نظراتش آشنا شوند، من کلی سوال دارم که شاید بعضیها واقعا جوابداشته باشند.
تهرانی: (میخندد و میگوید) من سوالهایی که جوابش به درد مردم و به قول شما طرفدارانم میخورد راپاسخ دادهام فکر نمیکنم حرف نگفتهای برای چاپ در نشریات داشته باشم.
_ببینید درست است که دانستن یا ندانستنخیلی از چیزها درباره شما و انسانهایی باموقعیتهای مشابه شما، شاید به درد کسی نخورد وفرقی نکند ولی خیلیها واقعا دوست دارندبدانند در پس افکار شما چه میگذرد؟ اینکه شمادر موقعیتهای مختلف احساسی مثلا وقتی غمگینیا شاد هستید چه میکنید و روحیاتتان چطوریاست؟
تهرانی: آخر چه فرقی میکند، این چه مشکلیرا میتواند حل کند؟ من کلا آدمی هستم کهرغبت به مصاحبه ندارم. واقعا به نظر شما درزندگی مردم فرقی ایجاد میکند که من چگونهزندگی میکنم و چه چیزهایی را دوست دارم؟
_چه بگویم، ولی خیلیها هستند که از شماالگو میگیرند، فکر نمیکنید اگر این الگو گرفتنهمراه با شناخت کافی باشد بهتر است؟ با دانستناین مسائل و چاپ در مجلهای که بدون اغراقبیشترین تعداد مخاطب را دارد خیلیها به تصوردرستی میرسند شاید طرفدارانتان بیشتر شوند وشاید بعضیها با شناخت کامل دیگر از شما الگونگیرند، از این دو حال که خارج نیست؟
تهرانی: ببینید، این به نظرم جالب نیست کهکسی از من الگو بردارد، چرا که هر کسی جایخودش زندگی میکند و هر شخصی تحت یکسری شرایط خاص خودش زندگی میکند وروحیات خاص و فردی خودش را دارد. و در یکمحیط متعلق به خودش رشد کرده، آدمها که نبایدخودشان را شبیه به هم کنند. بالاخره آدم یکنوع موزیکی را دوست دارد، یک رنگی را دوستدارد، یک وقتهایی غمگین است یک مواقعی شاداست، تفریحات مورد علاقه خودش را میکند وراه زندگیاش را بسته به شرایط و اهداف خاصخودش ترسیم میکند. اصلا این درست نیست کهمن چون فلان رنگ را دوست دارم فلانطرفدارم بیاید و علاقه خودش را به رنگ دیگریرها کند و طبق عقاید من پیش برود. هر کسی بایدشخصیت مستقل خودش را داشته باشد و در جایخودش زندگی کند. مگر فلان طرفدار عزیز من،در محیط حالا خوب یا بد زندگی من، روزگارمیگذراند که بخواهد مثل من زندگی کند؟
محیطی که من در آن رشد کردهام و دیدگاهمن نسبت به زندگی با محیط و دیدگاه و شرایط همه آدمها یکی نیست ،منظورم این نیست که برتراست، یعنی اینکه هر کسی باید جای خودشزندگی کند.
از طرفی اگر مردم ما واقعا آدمهای الگوپذیریهستند ما آن قدر مردان بزرگ در تاریخسرزمینمان داریم که میتوانند الگوهای کاملیباشند. سرزمین ما سرزمین مردان بزرگخداست. من دارم در این حرفه فعالیت میکنم وآدمی هستم مثل بقیه آدمها با یک سری علایق وافکار خاص خودم. چون من به یک کاری و یکنوع موزیکی با روحیات خودم علاقه دارمدیگران که نباید مثل من باشند، اصلا نباید اینالگوپذیری غلط و افراطی را ایجاد کنید و کاشمن عقیدهام چیز دیگری بود که میتوانستمخواستهتان را برآوده کنم.
_درست میگویید، اما با این همه، دانستنخصوصیات شما مورد علاقه مردم است، همانمردمی که از بچه کوچک گرفته تا انسانسالخورده به دیدن فیلمهایتان میروند. خودشیک جوری کنجکاوی است، خودتان وقتینوجوان بودید و هنوز بازیگر نشده بودید طرفدارهیچ هنرمندی نبودید؟ دوست نداشتید درموردش بیشتر بدانید؟
تهرانی: چرا طرفداراش بودم ولی این دلیلنمیشد که بخواهم از زیر و بم زندگی کسی آگاهشوم، چون بالاخره هر کس به یک نوعی زندگیمیکند، دیگر غیر از این است؟
_گفته شما متین، ولی مگر چه ایرادی دارد کهمردم بیشتر درباره شما بدانند؟
تهرانی: ایرادی ندارد ولی خب خیلی ازآدمها مثل من دوست ندارند در مورد مسائل وزندگی شخصی خود حرفی بزنند، مگر میشودکسی را به زور مجبور به کاری کرد؟
_نه، خدای نکرده قصدم جسارت نبود، اما...
تهرانی: اما وقتی تفاوتی در هیچ بعدی اززندگی دیگران بوجود نمیآورد چه نیازی بهگفتنش هست؟ من تا به حال چند مصاحبه بیشترنداشتم که درباره آن چیزهایی که باید میگفتم،گفتم. قطعا به قول شما طرفدارانم همهخواندهاند، پس از آن طرف هم نیازی به تکرارکردنشان نیست.
_اما خب، بچهای حدودا ده ساله کهنمیداند پلان و سکانس و دکوپاژ و زاویه دوربینچیست، ولی طرفدار شماست ودلش میخواهددرباره شما بداند و حرفهای شما را بخواند، باخواندن آن مصاحبههای تخصصی که چیزیبارش نمیشود و این مقوله آدمهای بزرگتر وخیلی از جوانان را هم دربرمیگیرد همینهاهستند که به سینما میروند و از فیلمهای شماحمایت میکنند.
تهرانی: من از همه این آدمها سپاسگزارم، ولیمعتقدم آدم باید حرفی برای گفتن داشته باشد کهبه یک دردی بخورد، آیا اگر آن بچه ده سالهبداند که من چطوری زندگی میکنم و به چهچیزهایی علاقه دارم، روند خاصی را درزندگیاش پیش میگیرد؟ نه، تغییری ایجادنمیشود. من دارم در سینما فعالیت میکنم ومعتقدم باید درباره سینما حرف بزنم، که میزنمپس باید مردم متقاعد شوند و قطعا میپذیرند کهگفتن اینگونه حرفها تاثیری در زندگیشان ندارد.اما اگر از آن طرف شما میخواهید بگویید بهعنوان یک خبرنگار توانستید با هدیه تهرانیمصاحبه کنید قضیهاش جداست
اینکه شما برخلاف میل یک نفر او را وادار بهگفتگو کنید و برخلاف عقیدهاش مجبورش کنید کهمصاحبه کند، دلیل برتوانایی شما نمیشود، منمطمئنم شما خیلی هم خبرنگار فعال و خوبیهستید ولی وقتی من دوست ندارم جزئیاتزندگیم را برای همه باز کنم و شما اصرار کنید و بعدمن را مجبور کنید، نشان از قدرت شما نیست، البتهاین نظر من هدیه تهرانی است و خیلیها هستندکه واقعا دوست ندارند راجع به خیلی چیزهاحرف بزنند. من به حرفهام و مردمی که مرا موردلطفشان قرار میدهند علاقه دارم و عشقمیورزم ولی نباید که آزار ببینم. باور کنید مناینطوری راحت ترم و میدانم که شما هم فقطلطف دارید.
_بحث جالبی بود اگر موافق باشید صحبتهایشما را در مجله منتشر کنیم تا طرفدارنتان نظرتانرا درباره مصاحبه بدانند و فکر نکنند ما بیتوجهیمیکنیم.
تهرانی: ایرادی ندارد، به هر صورت برای شماآرزوی موفقیت و سلامتی دارم و شاید به زودیحرفهایی نگفته و از در رابطه با جنبههای دیگری باخانواده سبز در میان بگذارم.
_لطف میکنید، راستی چرا با نشریاتی کهدرباره شما اخبار کذب و مصاحبههای خیالیمنتشر میکنند برخورد نمیکنید؟
تهرانی: نیازی نمیبینم، بالاخره مردممیفهمند و دلیلی ندارد که وقتم را صرف مسائلبیارزشی که ارزشی ندارد بکنم. بالاخره تاکیمیتوانند دروغ بنویسند و شایعهپراکنی کنند؟
من کار خودم را میکنم و وقتی فیلهایم اکرانمیشود و مردم میروند و میبینید. بالاخرهدست همه رو میشود.
_به هر صورت از اینکه این فرصت را دراختیار ما گذاشتید و ما را از نظرتان مطلع کردیدممنونیم. برایتان آرزوی خوشبختی، موفقیت وسلامتی توام داریم.
تهرانی: من هم همینطور.
نام: محمدرضا گلزار
تاریخ تولد: 1354
مدرک تحصیلی: فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی.
قبل از اینکه به سینما بیاید، نوازنده بود و به عنوان گیتاریست با گروه آریان همکاری می کرد. آشنایی اتفاقی اش با ایرج قادری باعث می شود تا در فیلم « سام و نرگس » بازی کند. از آن به بعد در فیلمهای « زمانه »، « بالای شهر، پایین شهر » و « شام آخر » بازی کرد که فیلم آخری زودتر از دیگر فیلمهایش به نمایش درآمد.
محمدرضا گلزار در سال 1381 در فیلمهای « بوتیک » و « چشمان سیاه » بازی و سال 1382 را با بازی در فیلم « 13 گربه روی شیروانی » آغاز کرد.
شاید کسی باور نمی کرد که گلزار هم بتواند خوب بازی کند. اما او در فیلم « بوتیک » نشان داد که اگر بخواهد می تواند بازیگر موفقی باشد. به شرطی که ...
سام و نرگس (ایرج قادری، 1378)
زمانه (حمیدرضا صلاحمند، 1379)
بالای شهر، پایین شهر (اکبر خامین، 1380)
شام آخر (فریدون جیرانی، 1380)
بوتیک (حمید نعمت الله، 1381)
چشمان سیاه (ایرج قادری، 1381)
زهر عسل (ابراهیم شیبانی، 1381)
13 گربه روی شیروانی (علی اکبر عبدالعلی زاده، 1382)
کما (آرش معیریان، 1382)
گل یخ (کیومرث پوراحمد، 1383)
آتش بس (کیومرث پوراحمد، 1383)
شام عروسی (کیومرث پوراحمد، 1383)
تله (سیروس الوند، 1385)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ